امام (عليه السلام) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب كوفیان، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی كوفه فرستاد.
امام (عليه السلام) طی نامههایی به مردم بصره و كوفه، سزاوارترین مردم برای خلاقت و امام را اهل بیت (ع) معرفی كرد و...
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم كوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا ـ كه تصمیم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبدیل كرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد. قسمتی از آخرین سخنرانیهای حضرت در مكه: ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم... هر كس میخواهد در راه ما جانبازی كند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حركت با ما باشد ل خدا) و پدرم علی (عليه السلام) رفتار نمایم. صفاح زمان: چهارشبه 9 ذی الحجه 60 هجری
قبل از رسیدن به این منزلگاه، در محلی به نام «تنعیم» امام (عليه السلام) دستور داد اموال كاروان حامل پارچههای یمانی كه با پول بیت المال تهیه و توسط حاكم یمن برای یزید ارسال میشد را با ولایتی كه داشت ضبط كنند. این خود نشانه قیام در مقابل خلافت غاصبانه بنی امیه بود.
امام (ع) در پاسخ به مخالفین حركت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب نمایم».
فرزدق شاعر كه عازم مكه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات كرد و در جواب حضرت كه از احوال مردم عراق جویا شده بود؛ گفت: «دلهای مردم با توست ولیكن شمشیرشان با بنی امیه است.» سخن امام حسین (عليه السلام) خطاب به فرزدق در این منزلگاه: اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شكر گوییم. اگر پیش آمدها بر وفق مراد نبود آن كس كه نیتش حق و تقوا بر دلش حكومت میكند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد كرد ذات عرق زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در این منزلگاه به «بشر بن غالب» رسیده و از اوضاع و احوال كوفه پرسیدند؛ وی گفت: «شمشیرها خدمت بنی امیه و دلها با توست.» حضرت او را تصدیق كرد.
عبدالله بن جعفر، همسر زینب (سلام الله عليها) امان نامهای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» كه آن ایام در مكه به سر میبرد، گرفت و برای حضرت آورد كه مضمون آن چنین بود: «من تو را از ایجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاكت تو میترسم! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی». حضرت در جواب چنین فرمود: «كسی كه به سوی خدا دعوت كند و عمل نیك انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمیشود... اگر در نوشتن نامهات خیر مرا آرزو كردهای، خدا پاداش تو را بدهد».
>عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در كنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش كرد و خود به سوی مكه بازگشت. قسمتی از نامه حضرت به «عمروبن سعید» كه در این منزلگاه نوشت: بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد. . حاجر زمان: سهشنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
< حضرت نامهای را برای تعدادی از مردم كوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل كه حاكی از اجتماع شما در كمك و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان كند... هنگامی كه فرستاده من (قیس) بر شما وارد شد در كارتان محكم و كوشا باشید، من همین روزها به شما میرسم.»
«قیس» را در میان راه دستگیر كردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی كه به حسین (عليه السلام) نامه نوشتهاند را افشا كند و یا در برابر مردم به حسین (عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (عليه السلام) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یاران او را نفرین كرد و خبر از حركت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت حسین (عليه السلام) را اجابت كنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید. از سخنان امام حسین (عليه السلام) در بین راه مكه تا كربلا: من مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمیدانم. خُزَیمیّه زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری.
حضرت و همراهان یك روز و یك شب در این منزلگاه توقف كردند. زینب كبری (سلام الله عليها) هنگام صبح خدمت آن حضرت آمد و عرضه داشت: ای برادر! در نیمههای شب از خیمهها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را میخواند:
اَلا یا عُیًنْ فَاحًتَفٍلی بِجْهًد
فَمُنً یُبًكی عُلَی الشُِهُدُاءِ بُعًدی
عُلی قَوًم تَقُودْهْمْ الْمُنایا
بِمٍقْدار اٍلی اٍنْجُازِ وُعًد
(هان ای دیده بسی گریه كن، كیست بعد از من بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده كه با خدای خویش كردهاند بجای آرند). آنگاه حضرت، خواهرش زینب (سلام الله عليها) را دلداری داده و دعوت به صبر كرد.
عدهای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (عليه السلام) را در این منزلگاه گفتهاند. امام حسین (عليه السلام) خطاب به زینب كبری (سلام الله عليها) در این منزلگاه میفرماید: خواهرم! آن زرُود زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
«زهیر بن قین» كه دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به كوفه باز میگشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یك محل با حسین (عليه السلام) بود.ولیکن در این منزلگاه به ناچار فرود آمد. در حالی كه زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود، حضرت از طریق نمایندهای، زهیر را به خیمهاش دعوت كرد، اما او بیاعتنایی كرد. همسرش به او گفت:«سبحان الله پسر رسول خدا ترا میخواند و تو او را اجابت نمیكنی!» ، «زهیر» با اكراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهرهاش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین ملحق خواهم شد، هر كس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شركت كند، با ما بیاید و هر كس با ما نیست با او وداع میكنم». لذا همسرش نیز او را رها نكرده و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه كاروان حسینی بود. امام حسین(عليه السلام) پس از شهادت زهیر فرمود: ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوك (از قوم بنی اسرائیل) لعنت نماید. چه اراده و مشیت خ ثعْلبیّه زمان: سهشنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند.
پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشك به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه كردند.
فرزندان مسلم پس از سؤال حضرت كه فرموده بود: نظر شما چیست (اكنون چه خواهید كرد)؟ گفتند: « به خدا سوگند كه ما باز نمیگردیم، مگر آنكه انتقام او (پدر) را بگیریم یا ما نیز به شهادت برسیم».
نوشتهاند: حسین (عليه السلام) با یارانش اتمام حجت كرد. اما گروهی كه به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند. سخن امام حسین(عليه السلام) با مردی از اهل كوفه دراین منزلگاه: به خدا سوگند كه اگر تو را در مدینه ملاقات میكردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را به تو نشان میدادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند... ا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد. زُباله زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
حضرت (عليه السلام) خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان كوفه ما را بی یار و یاور گذاشتهاند. هر كس از شما بخواهد، میتواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشتهاند: گروهی دیگر از همراهان بی وفای امام (عليه السلام) در این منزلگاه از گرد حضرت پراكنده شدند.
امام حسین (عليه السلام) عبدالله بن بقطر را به سوی مسلم فرستاده بود که در میان راه دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد بردند. او در بالای قصر دارالاماره، در مقابل مردم خود را نماینده امام حسین(عليه السلام) معرفی و بر یاری او تاكید نمود و آنها را بر یزید ملعون شوراند. به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر انداخته و به شهادت رساندند. امام حسین(عليه السلام) در جواب مردی كه از آیه «یوم ندعوا كل اناس بامامهم» پرسیده بود، فرمود: پیشوایی مردم را به راه راست هدایت كرد و گروهی اجابت كردند، و پیشوایی مردم را به گمراهی دعوت كرد و گروهی اجابت كردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود. بَطْن العقبه زمان: جمعه 25 ذیالحجه 60 هجری
پیرمردی به حضرت گفت: « به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت. اگر آنها كه ترا دعوت كردند، بار جنگ را هم به دوش میگرفتند و امور را برایتان مهیا میكردند و سپس بر آنها وارد میشدید، یك حرفی بود. اما با وضعیت پیش آمده ادامه راه را به صلاح تو نمیدانم». حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است كه دیدهای، ولی كسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».
امام (ع) خطاب به یارانش میفرماید: «نمیبینم خود را جز اینكه كشته خواهم شد». یاران علت را كه پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم سگانی به من یورش برده و در میان آنها سگی از همه درندهتر است و مرا قطعه قطعه میكنند». از سخنان امام حسین (عليه السلام) در این منزلگاه: بنی امیه مرا رها نكنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین كنند، خدا بر آنان كسانی را مسلط خواهد كرد كه آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت. شَراف (وذُوحُسم) زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند كه آب فراوان برداشته و صبحگاهان حركت كنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشكری برخوردند و امام (ع) با سرعت و قبل ازدشمن در منزل «ذوحسم» مستقر شد. آن گاه امام (ع) فرمان داد تا لشكر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب كنند.
لشكر امام حسین (عليه السلام) و لشكر دشمن (به فرماندهی حُر) نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (عليه السلام) سپاه حر را چنین خطاب فرمود: «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حكومت بر شما هستیم از مدعیانی كه براساس عدالت رفتار نمیكنند و در حق شما ستم روا میدارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آنكه دعوتم كردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، باز گردم». تا حضرت (عليه السلام) خواست برگردد، حر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه میخواهی؟ حر گفت: مامورم كه تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگر نمیپذیری، حداقل راهی را انتخاب كن كه نه به كوفه باشد و نه به مدینه. از سخنان حضرت در این منزلگاه: مگر نمیبینید كه به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نمیشود. در این حال، سزاوار است كه مومن، لقای پروردگار را طلب نماید. بیضه زمان: یكشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
لشكر امام حسین (عليه السلام) و سپاه حر كه به موازات و نزدیك همدیگر حركت میكردند، در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشكریان حر را مخاطب قرارداده، چنین فرمود: «بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد كردند. حدود خدا را اجرا نكرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند... شما به من نامهها نوشتید و گفتید كه با من بیعت كردهاید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید كار عاقلانهای كردهاید كه من فرزند دخت پیامبر (سلام الله عليها) و اسوهای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشكنید، سوگند به جانم! كه از شما هم بعید نیست، چرا كه با پدرم «علی» و برادرم «حسن» و پسرعمویم «مسلم» پیمان شكنی كردید. بدانید اگر چنین كنید سعادت خوتان را از دست دادهاید». از سخنان حضرت در این منزلگاه: ای مردم! رسول خدا فرمود: «هر كس سلطان ستمگر، پیمان شكن، حلال كننده حرامها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است. عُذیب الهجانات زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری چند تن از اهل كوفه با حضرت ملاقات كرده و اوضاع شهر را چنین توصیف كردند: «به اشراف كوفه رشوههایی گزاف دادهاند و اینك یك دل و یك زبان با تو دشمنی میورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو كشیده میشود».
امام (ع) از آنها درباره فرستادهاش «قیس بن مسهر» پرسید، گفتند: «وی را پس از دستگیری بالای قصر دارالاماره برده تا شما و پدرتان را لعنت كند، اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت كرد، و آمدنتان را خبر داد. از این رو ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداخته و به شهادت رساندند». در این هنگام اشك از چشمان حضرت سرازیر گشت و این آیه شریفه را تلاوت نمود: « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و ما بدلوا تبدیلا» (از میان مومنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی كرده و به عهد خویش وفا كردند «به شهادت رسیدند» و برخی دیگر در انتظار شهادتاند...) امام حسین (عليه السلام) هنگام شنیدن خبر شهادت «قیس» در این منزلگاه چنین دعا فرمود: خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود جایگاه والایی قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما. قصر بنی مقاتل زمان: چهارشنبه اول محرم الحرام 61 هجری
گروهی از اهل كوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من میآیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمیدهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
حضرت به جوانان امر كرد كه آب بردارند و شبانه حركت كنند. امام (ع) همانگونه كه سوار بر مركب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری كلمه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) را تكرار میكرد. «علی اكبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حركت است و مرگ به استقبالشان میآید.» علی اكبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقیم» علی اكبر گفت: «پس ما را باكی از مرگ نیست». امام فرمود: «خدا تو را جزای خیر دهد». امام حسین (عليه السلام) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود: پس اگر ما را یاری نمیكنی خدای را بپرهیز از اینكه جزو كسانی باشی كه با ما میجنگند. سوگند به خدا اگر كسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نكند، خدا او را به رو در آتش میافكند. نینوا (وكربلا) زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
«نینوا» جایی است كه حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بیآب و علف و بیدژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حركت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام كربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند.
حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع كرده، نظری برآنها افكند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان».
عبیدالله بن زیاد نامهای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به كربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بكشم و یا به حكم من و حكم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. امام حسین(عليه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود: رستگار نشوند آن گروهی كه خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند). كربلا زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد با لشكری چهارهزار نفره از اهل كوفه وارد كربلا شد. برخی نوشتهاند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این كار (داوطلب جنگ با امام حسین(عليه السلام)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یكی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(عليه السلام) تشویق مینمود و دیگری او را برحذر میداشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (عليه السلام) به كربلا آمد.
عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت كردهاند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!» سخن امام حسین (عليه السلام) هنگام ورود به كربلا: مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه كه زندگیشان بچرخد، دنبال دین میروند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندك میشوند. كربلا زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری
«عبیدالله بن زیاد» در مسجد كوفه مردم را چنین خطاب كرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان كه میخواستید، یافتید! و یزید را میشناسید كه دارای رفتار و روشی نیكوست كه به زیردستان احسان میكند و بخششهای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اكنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا كنند و مردم را برای جنگ آماده حركت سازند.
«شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن ركاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (عليه السلام) اعلام آمادگی كرده و حركت به سوی كربلا را آغاز كردند. امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» كه سفارش به بیعت با یزید میكرد، فرمود: نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان میگذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار میكنم. كربلا زمان: یكشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری
نیروهای پراكنده در سطح شهر كوفه كم كم جمع شده و به لشكر عمربن سعد میپیوندند. نوشتهاند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی كربلا روان شد.
عبیدالله عدهای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی كربلا بایستند و از حركت كسانی كه به قصد یاری حسین (عليه السلام) از كوفه خارج میشوند، جلوگیری كنند.
چون گروهی از مردم میدانستند كه جنگ با امام حسین(عليه السلام) در حكم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار میكردند. نوشتهاند: فرماندهای كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود چون به كربلا میرسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار میكردند. از سخنان امام حسین (عليه السلام) با سپاه دشمن: هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامنهای پاكی كه ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر كشته شدن مردانه ترجیح ندهند. كربلا زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری
عمربن سعد، نامهای را از عبیدالله دریافت میدارد كه مضمون آن چنین است: من از لشكر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نكردم، و توجه داشته باش كه مأمورانی سپردهام تا هر روز وضعیت را به من گزارش كنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه میگیرد تا نزد طایفهای از بنی اسد ـ كه در آن نزدیكیها زندگی میكردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر بپاخواستند و حركت كردند، اما در میان راه با لشكر عمربن سعد برخورد كردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراكنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(عليه السلام) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله» نامه امام حسین (عليه السلام) از كربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم: مثل اینكه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. كربلا زمان: سهشنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری
تعداد نظامیانی كه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حكومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشتهاند.
عمر بن سعد نامهای بدین مضمون از عبیدالله دریافت كرد كه: با سپاهیان خود بین امام حسین(عليه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری كه حتی قطرهای آب به امام (ع) نرسد، همان گونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در كنار شریعه فرات مستقر كرد. یكی از آنها فریاد زد: حسین!... به خدا سوگند كه قطرهای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاك كن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم میگوید به چشم خود دیدم كه نفرین امام (ع) عملی گشت. امام حسین (عليه السلام) سپاه دشمن را چنین نفرین كرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ كن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. كربلا زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمهها افزون میشد، امام (عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عدهای شبانه حركت داد. آنها با یك برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شكسته و مشكها را پر از آب كردند و به خیمهها برگشتند.
ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد: حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله میكنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانهام را خراب و اموالم را از من میگیرند و من برحال افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناكم». حضرت فرمود: « تو را چه میشود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد... گمان میكنی كه به حكومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».
عبیدالله طی نامهای عمر بن سعد را تهدید به عزل و بركناری كرده، میگوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشكر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم كرد. سخن امام حسین(عليه السلام) با یارانش: ای بزرگ زادگان! صبر پیشه كنید كه مرگ جز پلی نیست كه شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن میرساند. كربلا زمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا كردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، میگوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسین (عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن یك شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت میگیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع كردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، كه فقط از یك قسمت ارتباط برقرار باشد و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
گروهی از لشكر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) میپیوندند. سخن امام (ع) خطاب به دشمن: وای بر شما! چه زیانی میبرید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست میخوانم. اما شما از همه فرامین من سرباز میزنید و سخن مرا گوش نمیدهید، چرا كه شكمهای شما از مال حرام پرشده و بردلهای شما شقاوت نهاده شده است. كربلا زمان: دهم محرم الحرام 61 هجری
امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:«...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد كه صبر و شكیبایی را پیشه خود سازید».
حضرت (ع) «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمهها نزدیك میشد، ولی حضرت تیری نینداخت چون میفرمود: «دوست ندارم كه آغازگر جنگ با این گروه باشم». عمربن سعد تیر را بر كمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید كه اول كسی بودم كه به سوی لشكر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمربن سعد تیر بر كمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(عليه السلام) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد». در حمله اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر كدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت میرسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
امام حسین (عليه السلام) كه یكه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا كرده و آنها را صدا میكرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی كه شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرارگرفت و جنگ نمایانی كرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مباركش اصابت كرد و در حالی كه یكصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیكرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مباركش به ملكوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، كودكان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.
منابع :
مقتل (مقرم) ترجمه عزیزالله عطاردی.
خلاصه تاریخ اسلام (رسولی محلاتی)، تلخیص چنارانی.
زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین (عليه السلام)، (عمادزاده).
سخنان حسین بن علی (عليه السلام) از مدینه تا شهادت، (محمدصادق نجمی)
قصه كربلا، (علی نظری منفرد).
وقعه الطف لابی مخنف (تحقیق: محمدهادی الیوسفی).
الحسین فی طریقه الی الشهاده (السید علی الهاشمی).
ارسال توسط کاربر محترم سایت :
ارسالي از طرف کاربر محترم : feeffefe
/خ
نظرات شما عزیزان: